قسمت یازدهم افسانه جومونگ
قسمت 11 : باید بویو را ترک کنی
نظر به اینکه جومونگ تمرینات شمشیر زنی را خوب شروع کرده اوسا داره براش کمان درست میکنه تا همین آموزشها را در تیر اندازی هم بهش یاد بده
جومونگ هم اون اطراف در حال تمرینه که رفته توی حس و تمرکز که بتونه شق الشمش و قمر فرضی کنه
هئ موسو کمانو به جومونگ میده و میگه حال کن برات یه کمان ساختم دبش برو تمرین کن تا بتونی تا ته بکشیش و حتی یه انگشت دونه مخصوص هم بهش میده تا دستاش درد نگیره و میگه وقتی زه کمانو تا ته کشیدی بهم بگو تا بیام تمرین تیر اندازی را شروع کنیم
جومونگ که تیر اندازی با کمان را از پدرش به ارث برده تیری میزاره توی کمان و به همون شکل هئ موسو زه کمان را تا ته میکشه (این کمان دامول را شکست چه برسه یه این)
هی موسو هم بر میگرده میگه تو بودی تیر در کردی جومونگ هم میگه بله که من بود هئ موسو میگه یه تیر دیگه بنداز ببینم که جومونگ دوباره همون کارو میکنه که هئ موسو توی دلش میگه خدا را شکر کارمون توی این مرحله راحت شد
در مقر دوچی یونگ پو هم بویونگو تنها گیر میاره و میگه چه وضع بدی داری خبر داری جومونگ هم از قصر انداختن بیرون الان وضعش مثل توه ولی بپا دوباره نبینیش که ممکنه وضعت از این بدتر شه
جومونگ هم تمرینات را پی میگیره که سوسونو و اوته هم از دور نظارگر اوضاع اند و اوته از پیشرفت آرمانی جومونگ میگه که همین موقع بویونگ در اقدامی حماسی میاد اونجا و جریان ملاقات پونگ پو با دوچی را میده و میگه همین روزهاست که جاتو پیدا کنند که جومونگ تشکر میکنه و میگه بهتر زود بری خونه
ولی قبل رفتن یادش میاید که باید تشکر حسابی بکنه که با احساسات همراه میشه که سوسونو هم که این کار جومونگ خیلی بهش برمیخوره
تسو هم که حالش بهتره شده و میخواد به اداره امور کاریش برسه که ملکه میاد اونجا و میگه بابات چند روز گیرپاژ کرده من میدونم که به خاطر تو نیست برو ببین تو سردر میاری چه مرگش شده
در این اوصاف یونگ پو هم که فکر میکنه شاهکار کرده کرده به تسو میگه یه نفرو پیدا کردم که بازار زیر دستشه الان دیگه کنترل بازار توی دستمونه به نظر من بهتره که یون تابالو دکش کنیم و این بابا رو مسئول تجارت با هان کنیم که تسو هم دوباره آمپرش بالا و پایین میشه و زخمش درد میگیره و میگه خدا منو از دست تو مرگ بده با این کارهات و از اونجا میره و دیگه فرصت معذرت به پونگ پو نمیرسه
اونطرف ماری (یوگی ودوستان ) و همقطاریهاش میرن پیش جومونگ و میگند کف گیر به ته دیگه خورده ما مردیم زشته کار نداشته باشیم برو با سوسونو حرف بزن تا بهمون کار بده جومونگ هم میگه ایول به فکرتون
سوسونو هم به کارهاش میرسه که یاد اون صحنه بین بویونگ و جومونگ میوفته هی ته دلش خالی میشه که این چه کاری بود جومونگ کرده اتوه هم میاد اونجا و میگه جومونگ اومده(اسم ... بیار چوب دست بگیر آماده )
سوسونو هم تا جومونگ میبینه خوشحال میشه ولی جلوی جمع سه نمیکنه .جومونگ هم میگه براتو کارگر اوردم این بنده خداها را بهشون کار بده ثواب داره سوسونو هم میگه من به تو گفتم کار میدم نه این ارازل اوباش و در ادامه بابت بی احترامیهای روی داده ازش معذرت میخواد
همین موقع تسو هم با هزار امید و آرزو برای دیدن سوسونو میاد اونجا که با دیدن جومونگ اوقاتش تلخ میشه و میخواد بتوپه بهش که سوسونو هم که متوجه رابطه هابیل و قابیل شده میاد درستش کنه که بدتر میگه جومونگ منو نجات داده که ایندفعه زخم تسو درد نمی گیره و میگه این یکی نیست خودشو نجات بده چه کمک به تو کرده جومونگ هم میخواد بره که سوسونو ناراحت میشه و همین کارها کفر تسو را در میاره و به جومونگ میگه بیا داخل با تو هم کار دارم
توی جلسه هم تسو سریع فرا فکنی میکنه و به سوسونو میگه این داداش ما رو انداختن بیرون و من هم چقدر تلاش کردم نجاتش بدم نشد الان خیلی ممنون میشم هیمن جاها دستو به یه کار بند کنی سوسونو هم هم میگه شما امر بفرما تا ما اجرا کنیم .جومونگ هم به سوسونو میگه بی زحمت برو بیرون ما دوتا چند کلوم خانوادگی حرف بزنیم
یون تابال هم بیرون منتظره و به سوسونو میگه چرا زود اومدی بیرون که سوسونو میگه میخواستن خصوصی گفتمان کنند که یون تابال میگه این یه پرنسه را که دیگه دوست داری مشکلی باهاش نداری که سوسونو میگه بله چون جزء تقدیرمونه یون تابال هم میگه خوب پس من هواشو دارم سوسونو میگه نترس فعلاً سه تا اورده تا بهشون کار بدیم
تسو هم به جومونگ میگه بنال ببینم چی میگی جومونگ هم میگه هیچی روزگار منو فلک زده را که میبینی من چه کارت کردم که تو میخواهی منو بکشی رحم کن منو نکش تسو هم میگه اینو که راست میگی آخه تو آدمی نیستی که ازت بترسم ولی من به خاطر اینکه اینهمه تو و مامانت توی این مدت من و مامانمو زجر دادین میخواستم کلکتو بکنم جومونگ هم میگه نه تو و مامانت بی کار نشستین و مقابله به مثل نکردین من چه گناهی کردم تقصییر این تقدیره ما با هم برادریم تاج و تخت برای خودت که تسو میگه باشه کشتن تو دیگه وقت تلاف کردن برو زندگیتو بکن
اتوه هم یوگی و دوستان به پدرش معرفی میکنه که سایونگ هم میاد اونجا و چشمش هیپبو را میگره اسمشو میپرسه میره هیپبو میگه این زن بود یا مرد که رییس پیل میگه معلوم نیست هر چی بگی هست فعلاً برید پلگی کنید تا بگمتون
جومونگ هم به اتفاقات افتاده فکر میکنه و خوابش نمیبره که هئموسو بهش میگه چیه چرا کپه را نمیزاری جومونگ میگه تو از کجا فهمیدی که هئ موسو میگه از علم نفس شناسی اینقدر پریشون نباشه باید ذهنتو از مشکلات درونی آزاد کنی فردا سعی کن قبل از شروع تمرینات ذهنتو آروم کنی
اونطرف یوگی و دوستان هنوز چند روز از کار نکشته صداشون در میاد و میگند فاید نداره اینطور استعدادهامون شکوفا نمیشه
و میرند پیش اوته که سر تمرین محافطانه و میگند ما حمالی نمیکنیم ما باید جزء محافظها بشیم اوته هم میگه خوب تابت کنید و میگه تمرینو تعطیل کنید ببنم حرف حساب اینها چیه
اول اویه هنرشو نشون میده و بدون چوب روفت طرفو میاره.
هیپبو هم زورشو نشون میده . ماری هم میگه من هم شمشیر زنی بلدم هم طراحی برنامه و تاکتیک که اوته میگه باشه از امروز جز محافظها میشید
و توی بازار شاد و شنگول از سمت جدید قدم میزند که هانگ و نفراتش جلوشون سبزه میشند که اونها آرمو نشون میدن و پوز هانگ دانگ را میزنند
گوموا هم به ژنرال هوک چی میگه اسم یکی از زندانیها از زندان فرار کرده هئ موسو بود میدونی که اون کیه افراد را بردار و مخفیانه برین پیداش کنید
ژنرال هوگ چی هم افرادو انتخاب میکنه که خرزوخان محرمدار قصر موضوع را میفهمه
وزیر بو هم که دست و پاشو گم کرده سریع میره پیش یومی یول و میگه میخواستم هئ موسو را بکشم نشد الان هم شاه ژنرال هوک چی را فرستاده دنبالش یومی یول هم داد میزنه و میگه مگه من نگفتم کاری بهش نداشته باشه اگه اون قرار بود به همین راحتی کشته بشه من زودتر جاشو پیدا میکردم مگه نمیدونی خدایان از اون حمایت میکنند که وزیر بو میگه جمع کن تو هم با اون خدایان تا من و بویو را به خاک سیاه ننشونی بی خیال نمیشی
خرزوخان هم یه بپا برای یومی یول میزاره تا مراقب کارهای اون باشه
یومی یول هم که قدرتش در این مورد ته کشیده پدیده جدید پیشگویی معروف به بچه ستاره را که محصول قصر خودشه را میاره و میگه بیا بشین پشت دستگاه ببین میتونی بفهمی کسی که جلوی خورشید بویو را گرفته توی کدوم سورخه
بو ریها هم میشنه پشت درگاه خداوندی بعد از یه غش رفتن میگه طرف توی کوهستانه
یومی یول هم شالو کلاه میکنه میره کوهستان پیش هئ موسو که مامور وزیر بو ردشو تا کوهستان میگیره
هئ موسو میگه خوب تو را گوموا فرستاده یومی یول هم میگه من خودم اومدم کسی هم خبر نداره اومدم تا مشکل که بین تو و بویوه حل کنم تو برای آینده بویو خطر داری برای همین من بیست سال تو را زندونی کردم هئ موسو میگه من چه کار بویو شما داشتم چطور به این نتیجه رسیدین گوموا هم خبر داره یومی یول میگه وقتی کشورتو تاسیس میکردی ما زیر سایه تو میرفتیم و این یعنی نابودی بویو شاه هم در این مورد خبر نداره اگه میدونست که حال و روزت این نبود فرار از زندانت هم خواست خدایان بوده بیا مثل بچه آدم از بویو برو شر برامون درست نکن اگه گوموا بفهمه دوباره جنگ با هانیها را راه میندازه هئ موسو میگه فقط اگه گوموا بگه از اینجا میرم برین بهش بگین بیاد اینجا یومی یول هم میگه نمیشه اگه اینکارو بکنی دل داغ دل بوهوا را بعد از مدتها زنده میکنی .نکن این کارها را اون الان زن گوموا شده که هئ موسو یاد گفته جومونگ میوفته و میگه من باید قبل از رفتن یوهوا را ببینم این آخرین خواستمه
بپا یومی یول جای هئ موسو را به خرزوخان میگه
وزیر بو هم میره پیش تسو و جریان هئ موسو و خطراتی که بویو را تهدید میکنه میگه و با گفتن اینکه یوهوا قبلاً عاشق هئ موسو بوده فنگو میندازه تسو هم میگه پس بابا به خاطر هئ موسو به خون هانیها تشنه است
یومی یول هم چند شبه که یاد هئ موسو مودام توی دلش زنده میشه و شاه نگران این موضوع میشه
هئ موسو هم یاد حرفهای یومی یول میوفته و پیش خودش میگه بیا اینهمه برای بویو کار کردیم بیست سال زندانمون کردن الان میگند از اینجا برو خوب بگن برم بمیرم که سنگینترم
یومی یول هم در مورد درخواست هئ موسو فکر میکنه که شاه برای درد دل با یومی یول میاید اونجا
و یومی یول هم فقط برای گوموا اینطور حاتم طایی میشه و همچین میزی رو ردیف میکنه .گوموا هم از احساس پوچی درونی خودش میگه و میگه نمیدون که دل میخواست هئ موسو پیدا بشه یا نه الان هم نمیدونم باید چه کنم و پیاله پیاله میره بالا یومی یول هم که دو زاریش افتاده میگه هیچ کس حق نداره یوهوا را از شما بگیره این رابطه شما جرء تقدیر خدایانه که گوموا هم کمی امیدوار میشه
تسو هم یاد حرفهای وزیر بو میوفته که بهش گفته اگه هئ موسو با بابات ملاقات کنه دوباره همه مثل قدیم میشند و همه افرادش که توی بویوند میبره جنگ اینطور بدبخت میشم و ممکنه برای بعداً خودت هم دردسر درست شه همین الان به فکر آینده باشه و شر هئ موسو را کم کن
تسو میره پیش مامانش و در مورد هئ موسو میگه و میگه درسته که یوهوا و هئ موسو عاشق هم بودن که مامانش میگه اره برای همین که بابات نسبت به هئ موسو ارادت خاصی داشت صیغه اش کرد تا به نون و نوایی برسه ولی این جومونگ احتمالاً پسر هئ موسوه البته فقط باباتو و یوهوا خبر دارن جایی نگی بدبختمون کنی
موسونگ هم برای دیدن مودوک میره به شهر که میبیندش و میگه خوب حالا ما دیگه نامحرم بودیم که در مورد جومونگ بهم نگفتی بیا این شده زندگی من اینهم اون تغییر سرنوشتی که میگفتی ببین چطور آواره کوچه خیابون شدیم مودوک میگه خوب توهم حالا جومونگ کجاست که موسونگ میگه زنده است و حالش خوبه تو فعلاً پولو رد کن بیاد
مودوک هم خبرو به یوهوا میده و خیال اون راحت میکنه
جومونگ هم بی خیال از همه جا رفته شب و روز تمرین میکنه
موپالمو هم توی شهر داره مشروب میخوره که بهش خبر میرسه که یونگ پو میخواد بدون دستور شاه چندتا شمشیر بیرون آهنگری ترانزیت کنه موپالمو هم سریع میره اونجا و مانع میشه که یونگ پو شمشیرو میزاره زیر گردنشو میگه الان من رییس اینجام اگه جایی این موضوع درز کنه میدم بابای نداشتت در بیارن
این خبر به مقرر یون تابال هم میرسه و جلسه برای تجزیه و تحلیل این کار صورت میگیره سایونگ جریانرا به یون تابال میگه سوسونو هم میگه اونها یونگ پو را خریدن و دارند استفاده میکنند که یون تابال میگه به کسی در این مورد چیزی نگین تا ببینیم چی میشه
تسو هم نقشه کشتن هئ موسو را میکشه و مجبور میشه با توجه به سمت جدید یونگ پو بهش اعتماد کنه و میگه برو سرباز خونه دویست سرباز قایمکی ببر بیرون قصر تا بهت بگم دوباره گند نزنی بپا کسی نفهمه
یومی یول هم میره به قصر یوهوا که یوهوا میگه چرا قدم رنجه کردین میگفتین من میومدم قصرتون که یومی یول میگه آماده شو بریم یه جای خیلی خوب
و بلند میگند دوتایی میرند کوهستان که یومی یول میگه قرار عشق سابقتو ببینی ولی حواست باشه به کسی در این مورد چیزی نگی من پایین راه منتظرتم تا دوتایی درد و دل کنید
هئ موسو هم از دور پیداش میشه و وقتی میاد نزدیک تازه یوهوا میشناسدش
قسمت دوازدهم : مرگ هئ موسو
webnava.blogfa.com
برچسب ها : جومونگ, هئ موسو, گوموا, بویو, جومانگ, سوسونو, سوسانو, عکس سوسانو, هموسو بویو,